در روزگار نه چندان دور، در کشورگل و بلبل ما، مردانی با عنوان «جاهل محلّه»، «گردان کلفت»، «بزن بهادر»، «لوطی» و «داش مشتی» بودند که قداره میبستند، زیر چهار سوق میایستادند، محله را قرق میکردند، عریده میکشیدند و «نفس کش» میخواستند و یا به تعبیر تعزیه خوانها «هل من مبارز» میطلبیدند.
یادداشت
در سالهای نخست مهاجرت چند صباحی به حرفة دوران نوجوانی و جوانیام، برگشته بودم و در حومة شهر پاریس پیستوله کاری و نقاشی میکردم. در آن روزها واژة « chantier» (شانتی یه) تازه به گوشام خورد و به مرور زمان به معنای آن پی بردم. در فرانسه به جا و مکانی «شانتی یه» میگویند که مهندسین، معمارها، کارگرهای فنی و کارگرهای ساده و و ... ساختمانی را تعمیر میکنند و یا میسازند. «شانتی یه» را نباید با «کارگاه» عوضی گرفت. محل کارگاه اغلب ثابت است، ولی «شانتی یه» هر بار تغییر میکند و جای دیگری تبدیل به شانتییه میشود.
نقل از دفتر یادداشت ها
.
گاهی که افسرده و دلتنگ بودم، از شهر و شلوغی بیرون میزدم، به قولآن همکار مراکشی، سیّارهام را درجلگهای خلوت و دور از آبادی رها میکردم، آرام آرام تا کاکل تپّهای بالا میرفتم و مدتی به تماشای دشت و دمن مینشستم. طبیعت حومة پاریس مانند تابلو زیبائی بود که هنرمندی ماهر روی توری و ململ نازکی نقاشیکرده بود.
پیش از مهاجرت اجباری، در ایران، هر کجا که بودم، حتا در بازداشتگاه و زندان، یادداشت بر می داشتم، سال ها بعد، درتبعید (سال 2013 ) هنگام تایپ یادداشت هایم، بنا به ضرورت کلمههائی به متن افزودم و واژه ها و اصطلاحات محلی را به اختصار توضیح دادم تا شاید از گنگی مطلب بکاهند. این کلمه ها و توضیحات را داخل پرانتز گذاشته ام. باری، یاد داشت « خانه» را سوم اسفندماه 1356 در روستای رامین نوشته ام. ح. د
نقل از دفتر «یاد داشت ها»
... باید چند سالی میگذشت تا آن تصویر و تصوری که از پاریس زیبا، رویائی و خیالانگیز به من داده بودند، به مرور زمان فرو می ریخت، تا چشمهایم به روی چهرة پاریس مهاجران و مردم حاشیه باز میشد، تا از نزدیک روزگار آنها را می دیدم و همه چیز را باور میکردم. شاید اگر در شهر پاریس رانندة تاکسی نشده بودم، این اتفاق نمیافتاد و واقعیّت به این زودیها جای آن تصورّات توریستی و رمانتیک را نمیگرفت. تاکسی مرا با گوشه و کنار پاریس و حومه و با محلّههائی آشنا کردکه پای «جّن و انس» به آنجا نرسیده بود.