Skip to content
  • Facebook
  • Contact
  • RSS
  • de
  • en
  • fr
  • fa

حسین دولت‌آبادی

  • خانه
  • کتاب
  • مقاله
  • نامه
  • یادداشت
  • گفتار
  • زندگی نامه
  • شادمانی پایان کارِ نفسگیر

    بزرگوار، بار آخر نوشته بودم که جلد چهارم رمان اتوبیوگرافیک « تیرۀ کله سفیدها» در نیمۀ دوم ماه اوت به پایان می‌رسد؛ امروز فصل آخر را بازنگری و بازنویسی کردم و نقطۀ پایان را گذاشتم و پس از نزدیک به چهار سال و اندی کمر راست کردم، از جا برخاستم؛ نفسی به آسودگی کشیدم. به…ادامه “شادمانی پایان کارِ نفسگیر” »

    بیشتر بخوانید: شادمانی پایان کارِ نفسگیر
    شادمانی پایان کارِ نفسگیر
  • چون به گَردَش نمی‌رسی واگرد

    هامون کارگردان و سناریست داریوش مهرجوئی دیر زمانی است که روانشناسی و روانکاوی به عرصۀ هنر و ادبیات وارد شده و آن را هم در شکل و هم در محتوا تحت تأثیر قرار داده است. کنکاش در ذهن شخصیت‌ها از طریق تداعی‌ها که به آن «ذهن سیال» می‌گویند به هنرمند مجال می‌دهد تا خود را…ادامه “چون به گَردَش نمی‌رسی واگرد” »

    بیشتر بخوانید: چون به گَردَش نمی‌رسی واگرد
    چون به گَردَش نمی‌رسی واگرد
  • همۀ ما از «تاریکخانۀ» صادق هدایت بیرون آمده‌ایم (۱)

    حاصل گفتگوی دراز مدت و یکسالۀ دو تن از هنرمندان ایران با محمود دولت‌آبادی، کتابی است حجیم به نام «ما نیز مردمی هستیم.» گفت و شنود که در فضائی دوستانه و با شیفتگی انجام گرفته، پایبند هیچگونه قاعده و قانون رایج مصاحبه نیست و ناگزیر دامنۀ گسترده‌ای در همۀ زمینه‌ها پیدا کرده است. با آنکه «امیرحسین چهل‌تن و فریدون فریاد»…ادامه “همۀ ما از «تاریکخانۀ» صادق هدایت بیرون آمده‌ایم (۱)” »

    بیشتر بخوانید: همۀ ما از «تاریکخانۀ» صادق هدایت بیرون آمده‌ایم (۱)
    همۀ ما از «تاریکخانۀ» صادق هدایت بیرون آمده‌ایم (۱)
  • در خلوت دوست

    «نامه‌های بزرگ علوی به باقر مؤمنی» مؤلف: باقر مؤمنی عزیزی را در ایران می‌شناختم که هر بار قصه و یا رمانی می‌خواند، در صفحه سفید آخر کتاب دریافت‌ها و تأثراتش را به اختصار و با خط خوش می‌نوشت و کتاب را کنار می‌گذاشت. در واقع تا از فضای کتاب و موضوع بیرون نیامده و حس‌ها…ادامه “در خلوت دوست” »

    بیشتر بخوانید: در خلوت دوست
    در خلوت دوست
  • آقایِ اطلسی

    نقل از «ماه مجروح» مجموعه آثار کمال رفعت صفائی آقای اطلسی تا همین پارسال با ما همخانه بود، خودش می‌گفت: «در مورد خودش کمتر قضاوت می‌کرد» من‌هم به هر حال نمی‌توانستم به صراحت بگویم دیوانه شده‌است. اصلاً هیچ وقت در مورد دیوانگی صحبت نکردیم. باران که می‌بارید، از باران می‌گفتیم، برف که می‌بارید، خودش می‌رفت…ادامه “آقایِ اطلسی” »

    بیشتر بخوانید: آقایِ اطلسی
    آقایِ اطلسی
  • نگاهِ سيّاره

     از ستيغ کدامين کُهستان بهمن عشق پيچيده در من کز زمستان اين خشکسالان آب های بهاری روان است                                       با یاد «سعيد سلطانپور»     کتمان نمی کنم. من نيز از کوی «يار» گذر کرده ام و در اين گذر، آوازهای خوش بسياری شنيده ام؛ ولی کمتر ديده ام آوازه…ادامه “نگاهِ سيّاره” »

    بیشتر بخوانید: نگاهِ سيّاره
    نگاهِ سيّاره
  • لوکِ مست و حُر دلاور

    فصلی از «قلعه یِ گالپاها» علی‌حُر، چندی پیش لوکِ سیاهرنگی از طاهر شتردار خریده بود و چون شترخوان نداشت، حیوان را به‌ خانة ما آورده بود و در خرابة گوشة حیاط رها کرده بود. لوکِ حُرّ دلاور مست شده بود، هر روز صبح زود جلو پلّه‌هایِ هشتی می‌ایستاد؛ بد‌مستی می‌کرد، عربده می‌کشید و مانع عبور…ادامه “لوکِ مست و حُر دلاور” »

    بیشتر بخوانید: لوکِ مست و حُر دلاور
    لوکِ مست و حُر دلاور
  • فیل سالخورده و خواب

    چند سال پیش، زن روزنامه نگاری به معضل تبعید، انسان تبعیدی و پریشانی‌های روحی او اشاره کرد و به من پند و اندرز داد تا به روانپزشک مراجعه کنم. آن روز پشت فرمان تاکسی نشسته بودم، در کوچۀ ریولی راه بندان سرسام آوری بود و زن روزنامه نگار، (مسافر)، در گفتگوئی که پیش آمده بود،…ادامه “فیل سالخورده و خواب” »

    بیشتر بخوانید: فیل سالخورده و خواب
    فیل سالخورده و خواب
  •  حمله از درون

    کسی که هنوز به پیری و منزل آخر نرسیده، بندرت به عقب بر می‌گردد و با حسرت به آغاز راه و به منزل‌هائی می‌اندیشد که از آن‌ها شتابزده گذر کرده‌است. میل بازگشت به گذشته و بازبینی و مرور سال و ماه عمر سپری شده، اغلب در ‌آستانۀ پیری و در منزل آخر به سراغ رهرو…ادامه “ حمله از درون” »

    بیشتر بخوانید:  حمله از درون
     حمله از درون
  • خلوت

    اگر اشتباه نکنم، در دورانی که نسل ما به مدرسه می رفت، فروشگاه‌های لوازم‌التحریر، دفترچه‌ای خط کشی شده می‌فروختند که مخصوص لغت و معنی بود. شاگردها در‌سمت راست که کوچکتر بود لغت‌ها را می نوشتند و در سمت چپ که جای بیشتری داشت، معنی آن‌ها را که می باید به خاطر می‌سپردند و پای تخته…ادامه “خلوت” »

    بیشتر بخوانید: خلوت
    خلوت
  • دیدارِ نعش کش و ساواکی

    در دوران جنگ ایران و عراق، در جادة اهواز به آشنائی برخوردم که چند سال پیش از انقلاب در زندان جمشیدیه با او همکاسه و با رفقای لات و رند او چندبار همپیاله شده بودم. باری، از او پرسیدم: «این روزها چکار می‌کنی؟» گفت: «نعش کش شدم!» و بعد در‌سردخانۀ کامیون را باز کرد تا…ادامه “دیدارِ نعش کش و ساواکی” »

    بیشتر بخوانید: دیدارِ نعش کش و ساواکی
    دیدارِ نعش کش و ساواکی
  • شاه، شهبانو و شُکری شِکَری

    حدود سه سال پیش از قول پدرم نوشتم که «در میان تمام موجودات روی زمین فقط شتر به عقب می‌شاشد»، به‌ نظر آن مرد رند روزگار، دنیا و مردم دنیا از آغاز پیدایش، اگرچه گاهی به کندی، ولی همیشه به‌ جلو رفته اند و به جلو می‌روند و هرگز، هرگز به عقب بر نگشته اند…ادامه “شاه، شهبانو و شُکری شِکَری” »

    بیشتر بخوانید: شاه، شهبانو و شُکری شِکَری
    شاه، شهبانو و شُکری شِکَری
  • مرگ و جاودانگی

    زنده یاد عباس معروفی سال‌ها پس از موج اول مهاجرت اجباری اهل هنر و ادبیات، ناچار به مهاجرت شد و به آلمان رفت. من او را نخستین باردر مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران «درتبعید» در شهر ماینز آلمان دیدم. پیش از این دیدار، دو رمان و چند قصۀ کوتاه از او خوانده بودم و می‌دانستم…ادامه “مرگ و جاودانگی” »

    بیشتر بخوانید: مرگ و جاودانگی
    مرگ و جاودانگی
  • دارکوب

    این کتاب را میتوانید از ناکجا بخرید از آن شهر بزک‌کرده بیزار شده بود و دیگر مانند روزهای اوّل به هیچ چیزی با شیفتگی و حیرت خیره نگاه نمی‌کرد. آثار با شکوه باستانی، معجزة معماری، زرق و برق چشمگیر ویترین‌ها، نمای زیبای ساختمان‌ها، آنهمه رنگ و روغن و نور و موسیقی پرده بر واقعیّت تلخی…ادامه “دارکوب” »

    بیشتر بخوانید: دارکوب
    دارکوب
  • آچمز

    این که بر گرد خورشید می گردد زمین نیست جنایت است (1) هربار که اخبار نوار غزه را می‌شنوم، یکه می‌خورم، مدتی نگاه‌ام به راه می رود، مدتی بهت زده به دوردست ها خیره نگاه می کنم، از خیر از نوشتن می‌گذرم، نه، همۀ گفتنی ها گفته آمده است و تا به امروز اثری نداشته…ادامه “آچمز” »

    بیشتر بخوانید: آچمز
    آچمز
  • نویسنده، روشنفکر و سیاست

    بزرگوار این گفته‌ها بی‌تردید توضیح واضحات و تکرار مکررّات است، با این‌همه دوباره به اختصار به آن اشاره می‌کنم: ارزش آثار هنرمند، در این جا: «نویسنده»، اعتبار، شهرت و محبوبیّت او نباید روی حقیقت سایه بیاندازد و لغزش‌ها و رفتار ناشایست و نادرست اجتماعی و سیاسی او را توجیه کند و از این مهمتر، نباید…ادامه “نویسنده، روشنفکر و سیاست” »

    بیشتر بخوانید: نویسنده، روشنفکر و سیاست
    نویسنده، روشنفکر و سیاست
  • نویسنده- عکاس

    … همسفرم مدتی به عکسی رنگباخته، قدیمی و یادگاری نگاه کرد و پرسید: «یادته چه کسی این عکس رو گرفته؟» مشگل همین‌جا بود. نزدیک به بیست و سه سال از آن روزگار گذشته بود، هیچ نشانه‌ای مثل تابلو، گلدان، پرده یا فرش در زمینۀ عکس دیده نمی‌شد و من به‌ یاد نمی‌آوردم که ما در…ادامه “نویسنده- عکاس” »

    بیشتر بخوانید: نویسنده- عکاس
    نویسنده- عکاس
  • جنگاور سرخپوست

    شایداگر این‌روزها بحث نسل کشی اسرائیلی ها و دست های آلودۀ آمریکا در میان نبود، من هرگز به یاد داستان کوتاهی نمی افتادم که بیش از شصت و اندی سال پیش خواندم و اگر ازنام داستان و نویسنده بگذرم، مضمون و محتوای آن را هنوز به روشنی به یاد دارم. منتها از آن جا که…ادامه “جنگاور سرخپوست” »

    بیشتر بخوانید: جنگاور سرخپوست
    جنگاور سرخپوست
  • مُرده آزمای (1)

    آدمیزاد شیرخام خورده هر چقدر به منزل آخر نزدیک‌تر می شود، بیشتر به گذشته‌ها بر می‌گردد و در میان سال‌های از دست رفته با حسرت پرسه می زند و اغلب در دوران کودکی‌ و جره‌گی‌اش پا سست می‌کند. کتمان نمی‌کنم، آن سال های‌ دور، از زیباترین سال‌های عمری بودند که مثل سایۀ ابری گذشت. با…ادامه “مُرده آزمای (1)” »

    بیشتر بخوانید: مُرده آزمای (1)
    مُرده آزمای (1)
  • عطار و شعر عرفانی

    محمدرضا شفیعی کدکنی                       زندگی عطار در میان بزرگان شعر عرفانی فارسی، زندگی هیچ شاعری به اندازه زندگی عطار در ابر ابهام نهفته نمانده است. اطلاعات ما در باب مولانا صدبرابر چیزی است که در باب عطار می‌دانیم. حتا آگاهی ما در باره سنایی، که یک قرن قبل از عطار می‌زیسته، بسی بیشتر از آن…ادامه “عطار و شعر عرفانی” »

    بیشتر بخوانید: عطار و شعر عرفانی
    عطار و شعر عرفانی
  • مردی که با رود سفر کرد

    نویسنده‌ای را دورادور می‌شناختم که بیش از پنجاه سال قلم به چشم‌اش زده بود و چندین رمان، نمایشنامه، و فیلمنامه نوشته بود، صدها شخصیت آفریده بود، با این‌همه به جائی رسیده بود که از تشریح، توضیح و تفسیر شخصیّت خودش عاجز بود. هر بار به فکر می افتاد تا در بارۀ وجود ذیجود خودش و…ادامه “مردی که با رود سفر کرد” »

    بیشتر بخوانید: مردی که با رود سفر کرد
    مردی که با رود سفر کرد
  • مصاحبه با مصطفی خلجی ( قسمت دوم)

    بیشتر بخوانید: مصاحبه با مصطفی خلجی ( قسمت دوم)
    مصاحبه با مصطفی خلجی ( قسمت دوم)
  • خاطرات منتشر نشدۀ محمود دولت آبادی و برادرش حسین دولت آبادی ( قسمت اول)

    محمود و حسین دولت‌آبادی: دو برادر، دو مسیر، یک سرنوشت ادبی

    بیشتر بخوانید: خاطرات منتشر نشدۀ محمود دولت آبادی و برادرش حسین دولت آبادی ( قسمت اول)
    خاطرات منتشر نشدۀ محمود دولت آبادی و برادرش حسین دولت آبادی ( قسمت اول)
  • پیشواز

    در سالهای اخیر بارها به این باور رسیده ام که همه چیز گفته آمده است و من اگر ننویسم، آب از آب تکان نخواهد خورد و این دنیای وارونه هیچ چیزی کسر نخواهد داشت، با وجود این هنوز نتوانسته ام زبان به کام بگیرم و خاموش بمانم، نتوانسته ام براین وسوسه یا ناخوشی مزمن غلبه…ادامه “پیشواز” »

    بیشتر بخوانید: پیشواز
    پیشواز
  • بیشتر بخوانید: نوشته بدون عنوان 3393
  • کلاغ، پدر و پسر

    آمده است که هیچ حکایتی بی حکمت نیست، یا به زبان دیگر هر حکایتی را حکمتی‌است. باری من این حکایت را بیش ار شصت سال و اندی پیش از پدرم شنیدم و تا زمانی که پدر نشدم، به منظور پدرم از نقل این حکایت پی نبردم، همانطور که سال‌ها بعد فهمیدم چرا مادرم گاهی می…ادامه “کلاغ، پدر و پسر” »

    بیشتر بخوانید: کلاغ، پدر و پسر
    کلاغ، پدر و پسر
  • نارسیسیسم یا خودشیفتگی «  Narcissism »

    در ولایت ما پیرزنی منحوس، خرافاتی و خشک مقدس، هر سال در خانه اش مراسم «عمرکشان» برگزار میکرد، مترسکی لته ای به نام عمر می ساخت و آن را به دیوار تکیه می داد؛ بچه‌ها و زنها پای دیوار می نشستند، تخمه می شکستند و پوست تخمه را به مترسک تف می‌کردند، سر شب روی…ادامه “نارسیسیسم یا خودشیفتگی «  Narcissism »” »

    بیشتر بخوانید: نارسیسیسم یا خودشیفتگی «  Narcissism »
    نارسیسیسم یا خودشیفتگی «  Narcissism »
  • جنازۀ مسیو ژانتی در ساحل آشنا

    … زودتر از هر روز بیدار شده بودم، در هوای گرگ و میش سحر، به کاج پیر پشت پنجره نگاه می‌کردم و مثل هربار تتمۀ رویای شبانه را به یاد نمی‌آوردم. راستی چرا پس از سال‌ها دریا و کارفرمای فرانسوی‌ام را به خواب‌ام دیده بودم؟ چرا مسیو ژانتی؟ اغراق نخواهد بود اگر بنویسم من عمری…ادامه “جنازۀ مسیو ژانتی در ساحل آشنا” »

    بیشتر بخوانید: جنازۀ مسیو ژانتی در ساحل آشنا
    جنازۀ مسیو ژانتی در ساحل آشنا
  • عاقل را اشاره ای کافیست

    اگر اشتباه نکنم، گویا از هوشی مین پرسیده بودند: وقتی رفقا از تو انتقاد می‌کنند، چکار می کنی و چه واکنشی نشان می‌دهی؟ گفته بود، اگر حق با آن‌ها باشد، به حال زار خودم گریه می‌کنم، و بعد در رفع آن «نقیصه» می‌کوشم و خودم را اصلاح می کنم. (نقل به معنی!) تا آن‌جا که…ادامه “عاقل را اشاره ای کافیست” »

    بیشتر بخوانید: عاقل را اشاره ای کافیست
    عاقل را اشاره ای کافیست
  • اُبلومفِ ولایتِ ما

    ایوان گنچاروف، نویسندۀ روسی، در قرن نوزدهم رمانی به نام «اُبلوموف» نوشت که شهرت جهانی یافت و قهرمان او در سست عنصری، تنبلی و رخوت ضرب‌المثل شد. جالب اینجاست که صد صفحۀ کتاب نوشته می‌شود و ابلوموف هنوز از رختخواب بیرون نیامده‌است. باری، «مَد اَمینِ» ولایتِ ما در سستی، رخوت و تنبلی بی‌شباهت به ابلوموف…ادامه “اُبلومفِ ولایتِ ما” »

    بیشتر بخوانید: اُبلومفِ ولایتِ ما
    اُبلومفِ ولایتِ ما
  • بابا بزرگ

    تمام دوستان من در زیر پلک‌های من مردند نه زمین پهناور نیست. (1) به یاد همۀ دوستانی که حسرت دیدار دوبارۀ آن ها به دلم ماند نزدیک غروب که سایۀ درخت‌ها و درختچه‌ها بلندتر شده ‌بود و هر از گاهی نسیمی می وزید، مثل هر روز از پشت میزم برخاستم، از پله‌ها سرازیر شدم و…ادامه “بابا بزرگ” »

    بیشتر بخوانید: بابا بزرگ
    بابا بزرگ
  • کز نیستان تا مرا ببریده اند.

    بزرگوار نوشته بودی چند صباحی استراحت کن، نفس بگیر و دوباره راه بیفت، صادقانه اقرار می‌کنم: نمیتوانم! انگار طلسم و جادو شده ام و نمی توانم ننویسم. روز به روز به منزل آخر نزدیک تر می شوم، و زمان با شتابی حیرت آور می‌‌گذرد. و تا چشم بر هم می زنم سال به آخر می…ادامه “کز نیستان تا مرا ببریده اند.” »

    بیشتر بخوانید: کز نیستان تا مرا ببریده اند.
    کز نیستان تا مرا ببریده اند.
  • دستبوسی

    من نزدیک به هشتاد سال دراین دنیای وارونه زندگی کرده ام، همواره کنجکاو بوده‌ام، چشم بسته و سر به هوا از کنارحوادث و فجایع نگذشته‌ام، بلکه با چشم باز به‌ انسان‌ها و روابط بین انسان‌ها در جامعه، در سیاست و حتا در زندگی شخصی آن‌ها نگریسته‌ام و در این سالها هر بار مجال و فرصتی…ادامه “دستبوسی” »

    بیشتر بخوانید: دستبوسی
    دستبوسی
  • همکاسه

    امروز، صبح زود وقتی به گل ‌های شمعدانی آب می‌دادم، بی‌هیچ دلیل روشنی به یاد به شهریار افتادم و سر از کارگاه «آهنتاب» در آوردم. چرا شهریار؟ من سال‌ها پیش نزدیک به ده سال آمزگار بودم و پس از پاکسازی و اخرج از ادارة آموزش و پرورش، مدتی با افغان‌ها کار می‌کردم و با چند…ادامه “همکاسه” »

    بیشتر بخوانید: همکاسه
    همکاسه
  • آرزو، حسرت و حسادت

    من پیش از ورود به دبیرستان و آشنائی با مقدمات مبحث «تکامل» و پیدایش موجودات زنده و زندگی بر روی کرة زمین، تحت تأثیر مادرم و پیروی از او که زنی ساده‌دل، خوشقلب، مردمدوست و به تعبیر مسلمان‌ها «مؤمنه»‌ ای به تمام عیار بود، نماز می‌خواندم، روزه می‌گرفتم و در مراسم روضه‌خوانی و شبیه خوانی…ادامه “آرزو، حسرت و حسادت” »

    بیشتر بخوانید: آرزو، حسرت و حسادت
    آرزو، حسرت و حسادت
  • اسلام پیاده نشد

    چند صباحی پیش از مهاجرت اجباری، ( فرار) رمانی را سر انداختم به نام «اسلام پیاده نشد»، گیرم به اصطلاح مردم ولایت «فلک نگذاشت غربیل را ببندم.» باری، پائیز سال 63 بناچار جلای وطن کردم، چند فصل این رمان در جا به جائی های غیرمنتظره ناپدید شد. دراین گوشۀ دنیا نیز به گرداب افتادم و…ادامه “اسلام پیاده نشد” »

    بیشتر بخوانید: اسلام پیاده نشد
    اسلام پیاده نشد
  • تجدید چاپ زندان سکندر

    نشر ناکجا رمان «زندان سکندر» را تجدید چاپ کرده است، علاقمندان می توانند این کتاب را از کتابفروشی نشر ناکجا در پاریس تهیه کنند. Adresse : 11 Rue Edmond Roger, 75015 Paris Naakojaa Publication <info@naakojaa.com> Téléphone : 01 45 74 99 86… En voir plus

    بیشتر بخوانید: تجدید چاپ زندان سکندر
    تجدید چاپ زندان سکندر
  • دریچه‌ای رو به دنیایِ سبز

    شاید اگر زیدی در دنیایِ مجازی، به طنز و کنایه نمی‌نوشت که این «خواب راحت!!» و لابد «آسایش و آرامش» از تصدق سر لیبرالیسم نصیب شما شده‌است، هرگز به صرافت نمی‌افتادم تا این مطلب را پیش از موعد بنویسم. به یقین می‌دانم تا این چند سطر را ننویسم، نمی‌توانم با خیال آسوده برگردم و به…ادامه “دریچه‌ای رو به دنیایِ سبز” »

    بیشتر بخوانید: دریچه‌ای رو به دنیایِ سبز
    دریچه‌ای رو به دنیایِ سبز
  • سرود شاهنشاهی و ارمنی‌ها

    .… من به تجربه دریافته‌ام که روزگار زندان و زندانی بی شباهت به روزگار پیری انسان نیست. از آن‌جا که در زندان و در دوران پیری هیچ اتفاق تازه ای برای آدمیزاد نمی‌افتد، از آن‌جا که زندگی در زندان مانند ایام پیری یکنواخت است، زندانی‌ها مانند پیران آنچه را که زیسته‌اند و تبدیل به خاطره…ادامه “سرود شاهنشاهی و ارمنی‌ها” »

    بیشتر بخوانید: سرود شاهنشاهی و ارمنی‌ها
    سرود شاهنشاهی و ارمنی‌ها
  • دوستی خاله خرسه

    ایران خانۀ مردم ایران است و حکومت ها در طول تاریخ مستأجر این خانۀ آباء اجدادی ما بوده اند، حکومت‌ها هرگز صاحب این خانه نبوده اند و نیستند. از آغاز تا به امروز، هرکدام بنوبۀ خویش با تاج و عمامه و دستار، از راه رسیده اند، چند سالی زیر طاق این خانۀ قدیمی و تاریخی…ادامه “دوستی خاله خرسه” »

    بیشتر بخوانید: دوستی خاله خرسه
    دوستی خاله خرسه
1 2 3 … 13
برگه بعدی

کتاب‌ها

  • دارکوب
  • اُلَنگ
  • قلمستان
  • دروان
  • در آنکارا باران می بارد- چاپ سوم
  • Il pleut sur Ankara
  • گدار، دورۀ سه جلدی
  • Marie de Mazdala
  • قلعه یِ ‌گالپاها
  • مجموعه آثار «کمال رفعت صفائی» / به کوشش حسین دولت آبادی
  • مریم مجدلیّه
  • خون اژدها
  • ایستگاه باستیل «چاپ دوم»
  • چوبین‌ در « چاپ دوم»
  • باد سرخ « چاپ دوم»
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد دوم
  • کبودان «چاپ دوم» – جلد اول
  • زندان سکندر (سه جلد) خانة شیطان – جلد سوم
  • زندان سکندر (سه جلد) جای پای مار – جلد دوم
  • زندان سکندر( سه جلد) سوار کار پیاده – جلد اول
  • در آنکارا باران می‌بارد – چاپ دوم
  • چوبین‌ در- چاپ اول
  • باد سرخ ( چاپ دوم)
  • گُدار (سه جلد) جلد سوم – زائران قصر دوران
  • گُدار (سه جلد) جلد دوم – نفوس قصر جمشید
  • گُدار (سه جلد) جلد اول- موریانه هایِ قصر جمشید
  • در آنکارا باران مي بارد – چاپ اول
  • ايستگاه باستيل «چاپ اول»
  • آدم سنگی
  • کبودان «چاپ اول» انتشارات امیرکبیر سال 1357 خورشیدی
حسین دولت‌آبادی

گفتار در رسانه‌ها

  • مصاحبه با مصطفی خلجی ( قسمت دوم)
  • خاطرات منتشر نشدۀ محمود دولت آبادی و برادرش حسین دولت آبادی ( قسمت اول)
  • گفتگوی نیلوفر دهنی با حسین دولت آبادی
  • هم‌اندیشی چپ٫ هنر و ادبیات -۲: گفت‌وگو با اسد سیف و حسین دولت‌آبادی درباره هنر اعتراضی و قتل حکومتی، خرداد ۱۴۰۳
  • در آنکارا باران می‌بارد – ۲۵ آوریل ۲۰۲۴ – پاریس ۱۳

Copyright © 2025 حسین دولت‌آبادی.

Powered by PressBook Premium theme